REZA JON |
|||||||||||||||||
شنبه 19 مرداد 1392برچسب:بی تو,\شب مهتاب\\پنجره خیال \حقیقت تلخ/حکایت/آغوش/پروانه/وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد/, :: 22:2 :: نويسنده : REZA ATASKAR
مــن
"شب مهتابی"
در یک شب مهتابی با چشمانی پر از شبنم بر روی غبار جاده ها نوشتم"دوستت دارم"
"تو خواب بودی"
در خواب شیرین و حتی من آرزو کردم : ای کاش ...
چشمان زیبای تو را میدیدم و تو دیدگان بی قرار مشتاق مرا...
"پنجره خیال "
تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم
وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...
اما...
بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...
بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...
و مرا در قلبت پیدا کنی!!!
زندگی با همه تلخیاش یه درس خوب بهم داد اونم اینه که رفیق اونی نیست که باهاش خوشی ، رفیق اونیه که بدون اون داغونی !
حقیقت تلخ تر از آن بود که شب اش به سیگاری سرانجام یابد . . .
حکــــــــایـت مـ ــ ــ ـــن و تــــو
حکــــایـت ریــــــــل هـای ایـن قطـــــارست و فـاصلــ ــ ــه هـای آن امـا مـی دانــ ـــ ـــم تـا ابـــــــــد تکـــه ای از قلــــــب تــ ـــ ــــو بـا تمـــام فـاصلــ ــ ـ ــه هـایـی کـه بـرایـــم آوردی در کنــــارم خـواهـــــد مـانــد، همـان گــــونـه کـه تکـــه ای از قلــــــب عـــــــــــاشقـم
بــــــی فـاصلــ ــ ـ ـــه در کنــــــــــارت خـواهـــــــــــد مـانـد.
پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بیچاره از این عشق سوختن آموخت فرق منو پروانه در اینست پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست…
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |