REZA JON |
|||||||||||||||||
شنبه 26 مرداد 1392برچسب:زندگی نامه سهراب سپهری همراه شعر, :: 21:19 :: نويسنده : REZA ATASKAR
سهراب سپهریسهراب سپهری ( ۱۵ مهر ۱۳۰۷ در کاشان - ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ در تهران) شاعر و نقاش ایرانی بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده است. وی پس از ابتلا به بیماری سرطان خون در بیمارستان پارس تهران درگذشت. زندگی نامهدورهٔ ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسّطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغالتحصیلی در دورهٔ دوسالهٔ دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام ادارهٔ فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دورهٔ دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجهٔ اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ اشعار خود را با عنوان «زندگی خوابها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمهٔ اشعار ژاپنی از وی در مجلهٔ «سخن» به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در ادارهٔ کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکدهٔ هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیهٔ مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. دم غروب میان حضور خسته اشیا شنبه 26 مرداد 1392برچسب:گل متحرک, :: 21:2 :: نويسنده : REZA ATASKAR
زندگی رادوست می دارم مثل بارانی که می بارد تاغم واندوه دنیا رابشوید باز وتوراهم مثل این باران.. زندگی زیباست...
شنبه 26 مرداد 1392برچسب:قرمزته یا آبی ته از سید محمد رضا عالی پیام, :: 20:53 :: نويسنده : REZA ATASKAR
شنیدم در زمان خسرو پرویز گرفتند آدمی را توی تبریز به جرم نقض قانون اساسی و بعض گفتمان های سیاسی ولی آن مرد دور اندیش، از پیش قراری را نهاده با زن خویش که از زندان اگر آمد زمانی به نام من پیامی یا نشانی اگر خودکار آبی بود متنش بدان باشد درست و بی غل و غش اگر با رنگ قرمز بود خودکار بدان باشد تمام از روی اجبار تمامش از فشار بازجویی ست سراپایش دروغ و یاوه گویی ست
گذشت و روزی آمد نامه از مرد گرفت آن نامه را بانوی پر درد گشود و دید با هالو مآبی نوشته شوهرش با خط آبی: عزیزم، عشق من ، حالت چطور است؟ بگو بی بنده احوالت چطور است؟ اگر از ما بپرسی، خوب بشنو ملالی نیست غیر از دوری تو من این جا راحتم، کیفور کیفور بساط عیش و عشرت جور وا جور در این جا سینما و باشگاه است غذا، آجیل، میوه رو به راه است کتک با چوب یا شلاق و باطوم تماما شایعاتی هست موهوم هر آن کس گوید این جا چوب دار است بدان این هم دروغی شاخدار است در این جا استرس جایی ندارد درفش و داغ معنایی ندارد کجا تفتیش های اعتقادی ست؟ کجا سلول های انفرادی ست؟ همه این جا رفیق و دوست هستیم چو گردو داخل یک پوست هستیم در این جا بازجو اصلن نداریم شکنجه ، اعتراف، عمرن نداریم به جای آن اتاق فکر داریم روش های بدیع و بکر داریم عزیزم، حال من خوب است این جا گذشت عمر، مطلوب است این جا کسی را هیچ کاری با کسی نیست نشانی از غم و دلواپسی نیست همه چیزش تمامن بیست این جا فقط خود کار قرمز نیست این جا شنبه 26 مرداد 1392برچسب:ابن یمین , :: 20:49 :: نويسنده : REZA ATASKAR
ن کس که بداند و بداند که بداند اسب خرد از گنبد گردون بجهاند! آن کس که بداند و نداند که بداند بيدار کنیدش که بسی خفته نماند! آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خويش به منزل برساند! آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند!
البته دوستان هنرمند همیشه در صحنه حاضر هم این شعر رو برای روزگار خودمون سرودن: آنکس که بداند و بداند که بداند باید برود غاز به کنجی بچراند آنکس که بداند و نداند که بداند بهتر برود خویش به گوری بتپاند آنکس که نداند و بداند که نداند با پارتی و پول خر خویش براند آنکس که نداند و نداند که نداند بر پست ریاست ابدالدهر بماند منبع: قهوه تلخ شنبه 26 مرداد 1392برچسب: فریدون مشیری, :: 20:40 :: نويسنده : REZA ATASKAR
در شهر زشت ما، اینجا که فکر کوته و دیواره ی بلند، افکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما، من سالهای سال، در حسرت شنیدن یک نغمهی نشاط، در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز، یک چشمه، یک درخت، یک باغ پرشکوفه، یک آسمان صاف، در دود و خاک و آجر و آهن دویدهام منبع: گزاره ها شنبه 26 مرداد 1392برچسب:قیصر امین پور آینه های ناگهان, :: 19:13 :: نويسنده : REZA ATASKAR
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر آسمان بی هدف، بادهای بی طرف ای نظاره ی شگفت، ای نگاه ناگهان! آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان ای مسافر غریب، در دیار خویشتن از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها دست خسته ی مرا، مثل کودکی بگیر منبع: خاطرات یک پزشک ... پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:بهترین شعر سال, :: 13:17 :: نويسنده : REZA ATASKAR
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم. یادمان باشد سر سجاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:////شعر های عاشقانه////, :: 23:10 :: نويسنده : REZA ATASKAR
يه روز تو دفتر سفيد دلت اسم منو قلم زدي امانميدونم چيشد كه يهو عشقمو ورق زدي به جرم دوست داشتنت قلب منو تو پس زدي توي دفتر دلت اخر رواسممو يه رنگ قرمز زدي --------------------------------------------------- گاهي حس ميكنم اينجايي و باهات حرف ميزنم اونقد بهم نزديكي كه ميام كنارت بهت دس ميزنم يه وقتاييم كه خيلي دلتنگت ميشم بغلت ميكنم اونقد بهت وابستم كه دارم باهات زندگي ميكنم -------------------------------------------------------- خدا دلگيرم از بارونت چرا بارون نميباره مگه از حال داغون اين روزام خبر نداره چشامو رو به خورشيد بستم اخه خستم يه عمره پاي اين عشق خاموش شكستم ------------------------------------------------------- حالا كه دارم با اشك از پيش تو ميرم كاش موقع رفتن جلو چشمات بميرم كه شايد بياي بالا سرم منو بغل بگيري توام كنار من عاشقانه با عشق بميري ------------------------------------------------ توي چهار فصل دلم گردو غباره پر طوفان شن كه بارونم نميباره توي قلبم اين روزا يه بغض سنگينه يه درد بي درمون كه كسي نميبينه -------------------------------------------------- تو اوج تابستون تو دلم چله زمستونه تو كنج قلبم كسي جزتو نميتونه بمونه سرپا وجودم پر از غصه و درد زمونست بي تو زندگيم با تموم فصلاش بهونست -------------------------------------------------- چشماي تو كه نيست دنيا برام تاريكه بي دستاي تو زندگيم مثل دره باريكه دل ناز تو مثل نفس براي من ميمونه زندگي من وابستس به تو خدا ميدونه ---------------------------------------------------- تو تموم روياهاي مني كه هرشب با مني تو مثل ستاره ها هرشب تو اسمون مني ت وتك گل دوست داشتني باغچه مني تو زيباترين فرشته روي زميني كه مال مني -------------------------------------------------------- امشب از گريه چشمات بغض بارون و ديدم امشب از سكوت لبهات فرياد نگاتو شنيدم حس عجيب خواستنت مدام منو بهونه ميكنه گرفتن دستاي تو حتي تو خيالم منو اروم ميكنه --------------------------------------------------------- تاريكم و خيلي سرد حيرونم و پردرد مثل عشقي پاك عاشقم وليكن ساكتم تنم پر از هياهو اما بي حسو خاليم از تو ميجنگم با تنهايي و غافل نشدم از تو -------------------------------------------------------------- فصل سبز ارزوهام پاييز شدو همش ريخت ستاره هاي اسمونم از كهكشون گريخت ساحل ارام من طوفان شدو لحظه اي لرزيد هوا ابري شدو خورشيد من لحظه اي ترسيد ------------------------------------------------------------------- دود ميكنم مدام سيگارم را كه اين روزا بد جور رفيق تنهايي هايم شده انگار با او حرف ميزنم و دردو ول ميكنم.پك هايم از سيگار سنگين شده هر پك ميزنم انگار حس تنهاييم بيشتر ميشود عجب رفيقيست اين نخ و دود سفيد -------------------------------------------------------------------- خدايا تنهام بي حوصله ام اسير غمم دلهره و اضطراب دارم بازم خدايا شكرت كه هروقت دلم ميگيرد تو رفيق تنهايي هايم هستي و تنهايم نمي گذاري همانند زميني هاااااااااااااااااا ---------------------------------------------------------------------- نميدانم چرا دستهايم دلش چيزي را ميخواهد انگار خيلي دوست دارد محكم چيزي را بغل بگيرد نميدانم نكند شايد دوباره هواي تو را كرده باشد خدايا نميدانم به چه زبوني بگويم كه او ديگر نيست -------------------------------------------------------------------- دلتنگي چقدر سخت است سخت است كه كنارش نباشي كه روي شونه هاي كسي سر بزاري كه شونه هاي او نباشد سخت است طاقت اوردن در چهار ديواري كه بوي او را ميدهد اري سخت است كه چشم هايت از ديدنش محروم باشد ------------------------------------------------------------------- چقدر بايد در پشت پنجره بشينم و بيادت مدام گريه كنم تا كي اه بكشم و قطره قطره اشكهايم را به پايت بريزم چه بخواهي چه نخواهي خيالم پر شده از حالو هواي بودنت محال است قانع شم به صندلي خالي كناريم و نبودنت ----------------------------------------------------------------- چشمهاي خيس من بي هوا به جاده خيره ميشوند عجب جاده سرد و بي رنگي انگار داره هواي دلتنگي انگار بي تفاوت شده ام به جاده ايي كه از تو خاليست چقدر غمنگيز است جاده اي كه در ان ردپاي تو در ان نباشد ------------------------------------------------------------------ چه زيباست لحظه اي كه باران روي دستاي منو تو ميريزد و انگاه تمام وجودمان پر از حال و هواي عطر باران ميشود لحظه بوسيدن دستهاي تو براي من زيباترين حال زندگيست كنار تو كنار من زير اين باران اين بهترين باران زندگيست ---------------------------------------------------------------- فاصله تا عشق فقط يك قلب پاك است يك دل ساده و نرم مثل خاك است فاصله تا عشق يك قدم بيش نيست فاصله تا عشق همه چيز هست و هيچ چيز نيست ---------------------------------------------------------- مگه ميشه تيشه به ريشه عشقي بزني كه يه روز با همين دستات بهش اب دادي ----------------------------------------------------------- و چه غمگین است دلی که سالها به جرم عاشقی طعمه حوس شده است -------------------------------------------------------- مثل قطار باش که به هر راهی نمیرود وتنهادر راه خودش تا اخر میرود ----------------------------------------------------- خداحافظی سخته از کسی که خیلی دوسش داری از کسی که نمیخوای حتی یه لحظه ام تنهاش بذاری خیلی سخته که یک عمر کنار تو رویاهای تو باشه باهاش زندگی کنی اما یهو خیلی راحت ازت جداشه ------------------------------------------------------ تنهایی واژه ایست که عمریست با او دردو دل میکنم ---------------------------------------------------- من با تنهایی هام رفیقم ولی با عشق غریبم با خودم دوست و بادلم رقیبم ----------------------------------------------------- این روزا خیلی دلتنگ پاییزم هرلحظه مثل برگ زردی میریزم مثل کویر خشک مثل بهاری خزونم مثل ابرهای گریون این روزا دلنگرونم --------------------------------------------------- مثل یه شمع در تاریکی شبها دارم میسوزم سرپا وجودم از عشق ولی لبانم و به هم میدوزم کلبه عشق رو تو رو یاهام با تو ساختم ولی پس از رفتنت چه عاشقانه باختم --------------------------------------------------------- تنم سردو دستام بی حسه چشام خیسه و قلبم پر غصه تو بی تفاوت و دلت از سنگه کاش میفهمیدی دلم برلت تنگه ---------------------------------------------------- غم تموم وجودم رو گرفت وقتی که عشقم دستاشو گرفت بغض راه گلوم و بسته بود دلم از غم دوریت شکسته بود تموم احساسم رو دادم پای تو اما تموم احساسش شده بود مال تو ------------------------------------------------------ گل زمانی پژمرده میشه که از خاک بگیریش درست عین من که پس از جداشدن از تو بی امان خواهم مرد ------------------------------------------------------ کنار تو بودن فقط برای یک لحظه به یک عمر زندگی بدون تو برام می ارزه --------------------------------------------------------- دارم زندگی میکنم با خاطرات دیروز همه ی دلخوشیم همین عکسات هنوز -------------------------------------------------------- تو اسمون منی من ستاره های تو تو دنیای منی من رویای زیبای تو تو دریای منی من ساحل تو تو زیباترین هدیه ی منی من بهترین بهانه ی تو -------------------------------------------------------- خیلی سخته پای کسی بمونی که دوست نداره یا مجبوری از کسی بگذری که بفهمی دوست داره ---------------------------------------------------------- خدایا چرا دوباره سهم من دلتنگی شد امروزم نمیدونم تا کی باید تو اتیش تنهایی بسوزم سکوت غمناک من از صدتا فریاد بدتره یه عمر تنهایی از باتو بودن خیلی بهتره ------------------------------------------------------------ پرواز کردن را بیاموز چرا که باید برای رسیدن به ارزوهایت پرواز کنی پرواز به سمت کسی که بهترین اسمان توست ------------------------------------------------------------- تو تنها بهانه ی زیبا برای زندگی کردن من هستی که مثل یه پروانه زیبادرون باغچه ی دل من نشستی تو تنها خورشید تابناک اسمان غم زده ی من هستی که مثل ستاره ها تو اسمون زیبا در وجودم نشستی -------------------------------------------------------------- درخت به امید اب زنده است عشق به امید عاشق دریا به خاطر قطرهاش وجود داره و عشق به خاطر معشوقش ------------------------------------------------------- دلتنگ اون بارونیم که من و تو زیرش حرف میزدیم چه عاشقانه دست به دست هم قدم میزدیم چه قشنگ بود قدم زدن با تو زیر بارون تو خیابون که حتی از اون بالا لبخند میزدن ابر ها برامون ----------------------------------------------------- تو نباشی عاشقی حتی دروغه سر غم و غصه ها شلوغه تو نباشی دل اسمون میگیره تموم دلخوشی های دنیا یه شبه میمیره ------------------------------------------------------ لحظه ها چه سخت میگذره تو نبودش دوسش داری ولی از تونیست تووجودش مثل برگ های زرد روتن درخت دلت عین پاییزه جداشدن از کسی که دوسش داری چقدر غمنگیزه ------------------------------------------------------ سکوت میکنم و فقط به چشمات نگاه میکنم تا شاید موج غم را در چشمهای خیسم ببینی که چطور از چشم هایم بارون دلتنگی میباره وقتی در چشم هایم خیره میشوی و میگویی دوستت ندارم --------------------------------------------------- تو روخواستن قشنگ بود عین یه رویای زیبا درست مثل رسیدن به تموم ارزوهای دنیا تورو خواستن مثل یه بهونه واسه زندگی بود مثل یه عشق واقعی مثل خوشبختی محض بود --------------------------------------------------- چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:متن ترانه آهنگ بتراش ای سنگ تراش , :: 14:49 :: نويسنده : REZA ATASKAR
بتراش اي سنگ تراش
سنگي از معدن درد بهر مزارم بتراش روي سنگ قبر من عكسي از چهره ي زيباي نگارم بتراش بنويس اي سنگ تراش عاقبت شدم فداش بنويس تا بدونه عمرمو دادم براش رو نوشته هايي سنگ قبر من تو با خون جگرم رنگي بزن در كنار دل زخم خورده ي من جلوه اي از يك دل سنگي بكش سنگ تراش پايين اين دل بنويس عاشق زاري رو كشته با جفاش بس كه روزو شب مي جنگيد با دلم سايه اي از يك خروس جنكي بكش درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |