REZA JON
 
 

ﺩﺧﺘـــﺮﯼ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﺩﺭﻭﻏــﻬـﺎﺕ ﻓــﺮﯾـﺐ ﺩﺍﺩﯼ

ﻗــﺒـﻞ ﺍﺯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺑـﮕــــﯽ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﺍﺣـــﻤـﻖ ﺑـــﻮﺩ

ﺯﻳـــﺮ ﻟــﺐ ﺑــﻪ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑـــﮕـﻮ ﭼـــﻘـﺪﺭ ﻣــﻦ ﺁﺷــﻐــﺎﻟــﻢ ...!!!


* * 
زن قداســـــــــــــت است…

برای با او بودن باید مـــرد بود…

نه نــــــر….!


* * 
عـزیـــــــــــزم واسـه کســی دوروئـی کن

کـه حـوصـــــــــــله هــمـون یه روتَــــــــــــــــم

داشــتــــــــه بـاشـــــــــــــه ..
.

* * 
ﻣﻄﻤﺌـــِﻦ ﺑﺎﺵ عزیزم

ﺁﺩﻣـــﯽ ﮐﻪ ﮔﻨـــﺪﻩ ﺗــﺮ ﺍﺯ ﺩﻫــﻨـﺶ ﺣــﺮﻑ ﻣــﯿﺰﻧـــﻪ ، ﺁﺧــﺮﺩﻫـــﻨﺶ ﺟــــــﺮ ﻣﯿــــــﺨﻮﺭﻩ …


* * 

در لابه لای دلشوره ها و تـرس هایـم،

لب پرتگاه ایستاده ام..

میدانم دستـــــــم را نمیگیری..

فقط محض رضای خدا.. پرتــــــم نکــن…!!!

* * 
بعضیام هستن پا برهنه میان تو زندگی آدم اما
وقتی میرن لباس مارک دار تنشونه
مبارکشون باشه ولی….
رسمش این نیست..

* * 

هــی فـِلانـی ؟!

تـَـمام کـتاب هایـم را ریختـم کـف اُتاق

دانه دانه ورق زدم

کـلنجار رفتـم !

در هیچ لـغت نامه ای هیچ واژه ای نــبود

تا حماقـَت دلم را تــوجیح کــنـد . . . !!!

* * 
به لبهایم قفل زدم درباره عشق تو
به کسی چیزی نگویم
شاید روزی خودت
آدم شوی….

* * 
تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم!
بـــالا مــی اورم
طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد…..!
دلــــم را بـــالا مــی اورم بــا ایـــن انــتخـــابــــش..


* * 

دلم تنگ می شود برای حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود،من هم به آنها تکیه داده بودم …

* * 
خدایا به امید خودت نه بنده های بی خودت !!

* * 
به بعضیام باید گفت
اونجا که پرچمت هوا کردی ما رختامون آویزون می کنیم
آره جانم !


* * 
به بعضیا باید گفت:

عزیزم…

از دستت هر کاری بر میومد انجام دادی….

حالا نوبت پاهاته…

گور تو گم کن…!





 
حوالی رویاهایم که قدم میزنم میبینم خیابان را

با بوی باران دوست دارم

و خودم را با بوی تو…


***


هـدفـم را نـشـانـه گـرفـتـه ام . . .

قـلـــــ[♥]ــــــــب تـو . . .

بـدون هـدف دوسـتـت دارم . . .!!!


***

تمام پیــاده رو های جهــان

اگـر گذر نــامه بخواهنــد ،

چشمان تـو را نشانشان می دهم !



***


تابستان داغی ست اما دلم دیگر به این زندگی گرم نمیشود . . .

آنقدر نیستـی

کــه گاهــی حــس مـی کنـم

عشـــق را نسیـــه به من داده ای

بی تـابـم !

نقـد می خــواهـمت میفهمی …


***


نگاه تــــــو..
مــرا عاشق تر از پیـــــش می کند..
چه معجــــــــونی می شود..
زندگــــــی..
با لمس دستانِ تـــــــو..
با حسِ عشــــــــــــــــــقِ تـــــــو..


***


نـــگاهت چـــــــون بــــــهــار ی دل پــــذیر اســـــــت
دلـــــــــــم در وصــف چــــــــشمانت اســیر اســـــت
نــــــــگاهت بــــا نـــــگاهــم هـــردو نیکــــو ســــــت
نـــــــگاهت مـــــی کــــنم چــــــون دارمت دوســـــت


***


لبخنــد که میــزنی یـوسفــی مـی شوم که بـی هیــچ بــرادری

در چــال گونـه ات” گــم میشود!!


***


با هم که قدم می زنیم

حسودی اش می شود آفتاب

نه که هیچگاه

!!! قدم نزده است با ماه


***


خیلی دوست دارم بدانم

فکر و خیالت را به کدامین سو روانه میکنی

وقتیکه من اینجا، دور از تو

با خیال تـــــــو خوشم…!


***


مینویســم برای خودم
برای دلم ، برای یکی که
غریبه بود ،آشنا شد
عــادتـ شد، عشق شـد
هستی شـد، روزگـار شـد
عزیز شـــد



***


گرما یعنی نفس های تو ، دست های تو ،

آغوش تو . . . ! من به خورشید ایمان ندارم !!!


***

لعنت به آن بوسه ای كه شیرینی اش تـلـخ تـریـن خاطره ام شد. . .

در نبـــــودت !


***


حــال و روز زنــدگــی مـن را ،

وقـتــی نبـاشـی یــک کـلمه تــوصیــف می کنــد

الـفـــاتحه…


***


لا لا بخواب دنــیا خسیســه

واسـه کمتر کسی خوب می نویسـه

یکی داره 1001 سـتاره

یکی جز یاد تو هیچـی نـداره!


***


لبخند تو معجزه ی شیرینی است كه رویای بهشت را

در دل آدم زنده می كند…


***


چه ستی میشود دستـان  مـا کنـار هم !!
بـی شـک ؛هیچ طراحی تـا امـروز
چنین سـتی را بـا هـم جـور نکرده است …!!!


یه وقتهایی دلم میخواد یکی از پشت سر چشمام رو بگیره ازم بپرسه : اگه گفتی من کیم؟

منم دستاشو بگیرم بگم هر کی هستی باش ولی پیشم بمون



* * * *  * * * * * * * * * * * * * * * * * * 
/> دلم عجیب تنگ شده برای تمام لحظه هایی که دلت عجیب برام تنگ می شد…!


* * 

آن روانـپزشـک
ســـال ها پـیش
نـمی دانـست
کـه افـسردگـی ِ مـن
بــا خــوردن ِ قـــرص
درمـان نـمیـشود ,
مــــن
"عـشــق" مـیـخـواســتم . . .


* * 
دیـگر تـمام شـد
آرزوهـایم را گـذاشتـم در کـوزه
بـا آبـش قـرص هـای اعـصابم را مـیـخورم...!

“منی” که کنارش “تو” نباشی ، “تومنی” نمی ارزد . . .

.

.

.

من

تو

او

ما

حتی بین ضمایر هم او بین ما فاصله انداخته !

.

.

.

مرا که هیچ مقصدی به نامم…و هیچ چشمی در انتظارم نیست را ببخشید

که با بودنم ترافیک کرده ام . . .

.

.

.

قدیم ندیما گفتن : برای کسی بمیر که برات تب کنه !

قدیمیا چه پر توقع بودن !

من برات میمیرم ، خدا نکنه تو تب کنی

.

.

.

بزرگترین روانشناسان دنیایند دو چشمت !!

این قدر که

امیدوارم می کنند

به زندگی . . .

.

.

.

اغلب فکر میکنیم اینکه یاد کسی هستیم

و با خاطره ی کسی زندگی می کنیم ، منتی است بر گردن او

غافل از اینکه اگر یاد کسی هستیم

این هنر اوست ، نه هنر ما . . .

.

.

.

سلام به اون عزیزی که ، فاصله ها باهاش دارم

تو دفتر خاطره هام ، خاطره ها باهاش دارم

آرزوی دیدن اون ، صورت زیباشو دارم

آخر حرفمم اینه هرجا باشه دوسش دارم

.

.

.

یه “دوستت دارم”هایی هم هست …میدونی دروغه ها …

ولی قلبت واسه باورش به عقلت التماس میکنه …!

.

.

.

گره بزن

ازین گره های کور

که بختِ مرا به روزهای شومِ بی تقویم می بندند،

من این نحسیِ بی تو را

کجا دَر کنم؟

.

.

.

پیله کرده ام به تو !

نمی دانی پروانه شدن در آغوشت چه عالمی دارد !

مثل آن مسجد بین راهی تنهایم

هر کس هم که می آید مسافر است می شکند

.هم نمازش را، هم دلم را و می رود

 

 

 

بی همگان بسر شود

بی تو اصن بحثشو نکن!

 

 

 

بهار....

و این همه دلتنگی؟!

نه ،

شاید فرشته ای

فصلها را به اشتباه

ورق زده باشد

 

 

 

از کدام سو دورم می زنی؟

می خواهم از همان سو دورت بگردم

 

 

 

کمی گیجم کمی منگم عجیب است

پریده بی جهت رنگم عجیب است

تو را دیدم همین یک ساعت پیش

برایت باز دلتنگم عجیب است

 

 

 

تـو راحت بـخواب من مـشق گریه هایـم هـنوز مـانده

 

 

 

گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست

مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست

پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست

آتشکده را گرمی آغوش تو نیست

 

 

 

من را تو ببخش چشم من کور!

دستم برود به زیر ساطور!

تقصیر دلم نبود دزدی

چشم تو سیاه بود و مغرور

 

 

 

شکر خدا نشد که عاشقت شوم

تقدیر این نبود که من لایقت شوم

یاد توا کنار دلم چال کرده ام

تا بیخیال تو و هق هق ات شوم

 

 

 

بسیار نمی خواهم

تنها کمی

برای چشم به هم زدنی

دستت را به من بده

تا دلت را در آغوش گیرم

 

 

 

کلمه ای نیست

هیچ

میان «من و تو»

این «واو» حرف بی ربطی است

 

 

 

مهر تو در ساحل روحم وزید

چشم تو در گنجۀ عشقم خزید

با تو وفا کردم و لبخند تو

مار شد و کفتر جانم گزید

 

 

 

هنوز هم دلم تنگ می شود

برای محض حرف زدنت

و برای تکیه کلامهایت

که نمی دانستی

فقط کلام تو نبود

من هم به آنها تکیه داده بودم

 

 

 

در دل دردیست از تو پنهان که مپرس

تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس

با این همه حال و در چنین تنگدلی

جا کرده محبت تو چندان که مپرس

 

 

 

هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر

با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر

تکرار شو حوالی دستان خسته ام

شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر

 

 

 

دلم را که مرور میکنم

تمام آن از آن توست

فقط نقطه ای از آن خودم....

روی آن نقطه هم

میخ میکوبم

و قاب عکس تو را می اویزم

 

 

 

نگاه تو معجزه است،

سِحر غم به معجزت خراب می شود،

تا عصای دیده بر من افکنی،

خشک، نیل چشم من ز آب می شود

 

 

 

دیرگاهیست

بالهایمان را آویخته ایم به جالباسی

عادت کرده ایم به زمین

زمین جای گرم و نرمیست

چه خیال اگر چشمهایمان را خواب

چه خیال اگر دلهایمان را آب برده است

 

 

 

تو دوست داشتنی هستی

اما

دوست ِ داشتنی نیستی

 

 

 

یک سوزن از ابروی تو

با یک نخ از گیسوی تو

آرام می دوزد به هم

چشم مرا با روی تو

 

 

 

عاشقانه تر از این نیست

که در واپسین لحظات باورم

از بودن تو

باور نکنم

که رفته ای



شنبه 19 مرداد 1392برچسب:عکسهای عاشقانه, :: 22:30 ::  نويسنده : REZA ATASKAR



شنبه 19 مرداد 1392برچسب:عکس متحرک عاشقانه, :: 22:28 ::  نويسنده : REZA ATASKAR



شنبه 19 مرداد 1392برچسب:گیر دادن رستم، سهراب را, :: 22:26 ::  نويسنده : REZA ATASKAR

چنین گفت رســتم به سهـــراب یل
که من آبـــرو دارم انــــــدر محـــل
مکن تیز و نازک ، دو ابـروی خود
دگر سیخ سیـخی مکن؛ مـوی خود
شدی در شب امتــــــحان گرمِ چت
بروگــمشو ای خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبــــــــود
که ایمـیل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو این دختِ افراسیــــــاب
که مامش ترا می نمــــاید کبــــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهیـــم
دریغـــا پسر، دستِ دشــمن دهیـــم
چوشوهر دراین مملکت کیمــیاست
زتورانیان زن گرفتـــــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــایع از بهــراو
به دَرست بـــپرداز و دانش بجـــــو
دراین هشت ترم،ای یلِ با کـلاس
فقـط هشت واحد نمـودی تو پاس
توکزدرس ودانش، گریزان بـُدی
چرا رشــته ات را پزشـکی زدی
من ازگـــــــــور بابام، پول آورم
که هــرترم، شهـریه ات را دهـم
من از پهلــــــوانانِ پیــشم پـــسر
ندارم بجــز گرز و تیـــغ و ســپر
چو امروزیان،وضع من توپ نیست
بُوُد دخل من هفـده و خرج بیست
به قبـض موبایلت نگـه کرده ای
پــدر جــــد من را در آورده ای
مسافر برم،بنـده با رخش خویش
تو پول مرا می دهی پای دیـــش
مقصّر در این راه ، تهیمیــنه بود
که دور از من اینگونه لوست نمود
چنیـن گفت سهـراب، ایـــول پـدر
بُوَد گفـــته هایت چو شهـد وشکر
ولـی درس و مشق مرا بی خیـال
مزن بر دل و جان من ضــد حال
اگرگرمِ چت یا اس ام اس شویــم
ازآن به که یک وقت دپرس شــویم



شنبه 19 مرداد 1392برچسب:اس ام اس زیبا, :: 22:23 ::  نويسنده : REZA ATASKAR

آسمان با ما سر یاری نداشت
داشت ما را لیک پنداری نداشت
مستی می هم فریب هوش بود
ای خوش آن مستی که هشیاری نداشت

***
افتاده به شهریم که ویرانه ندارد
یک شهر غریبیم و یکی خانه ندارد
جائی نه که گیرد دل دیوانه قراری
ویران شود این شهر که ویرانه ندارد

***
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

***
ز بس بی تاب آن زلف پریشانم، نمی دانم
حبابم، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم
نمی دانم به غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم، نمی دانم…

***
من آتش عشقم که جهان در اثرش سوخت
خورشید، شبی پیش من آمد، جگرش سوخت
ققنوس هم از جنس همین شب‌پرگان بود
دیوانه‌ی خورشید که شد بال و پرش سوخت



شنبه 19 مرداد 1392برچسب:داستان های خنده دار, :: 22:22 ::  نويسنده : REZA ATASKAR

ﺷﻮﻫﺮﯼ ﯾﮏ اس ام اس ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﺮﺩ:
ﺳﻼﻡ . ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎﻡ ﺧﻮﻧﻪ. ﻟﻄﻔﺎً ﻫﻤﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﮐﺜﯿﻒ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﺸﻮﺭ ﻭ ﻏﺬﺍﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﻡ ﺭﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻦ.
ﻭﻟﯽ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﻧﯿﻮﻣﺪ!
ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ:
ﺭﺍﺳﺘﯽ! ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ ﺣﻘﻮﻗﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺕ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺨﺮﻡ.
ﻫﻤﺴﺮ: ﻭﺍﯼ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ! ﻭﺍﻗﻌﺎً؟
ﺷﻮﻫﺮ : ﻧﻪ، ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺸﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺍﻭﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ !


شاید باورتان نشود ولی این داستان واقعیست!
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸوند ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮند ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ کنند. اما ﭘﺪر ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽﮐﻨد.  ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧمی تواند ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭا جلب کند ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮد ﮐﻪ همراه ﺑﺎ ﭘﺴﺮ از خانه ﻓﺮﺍﺭ ﮐند. ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽﺷود ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ انها ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽﮐند.
ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ به جشن عروسی مانده بود که بر اثر حادثه ای ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ داخل ﭼﺎﻟﻪﺍﯼ ﻣﯽﺍﻓﺘد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﺶ ﮔﻠﯽ ﻣﯽﺷود. ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩد ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶهایش را ﻣﯿﺸﻮید ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻟﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ جا می ماند. ﺷﺐ ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍب ﺩﺧﺘﺮ می آید ﻭ از او میخواهد ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ آن ﻟﮑﻪ را ﺑﺮ ﻃﺮﻑ کند. ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭا جدی نمیگیرد. ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍب ﻣﺎﺩﺭ دختر میرود و ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭا ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯽﮐند. ﻣﺎﺩﺭِ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭا ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺸﻮﺭد ﻭﻟﯽ ﺍﻭ هم نمیتواند ﻟﮑﻪ ﺭا ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐند. ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓ ﺧﺎنه ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ آنها متوجه میشوند که همان فرشته است. فرشته بسته ای را به دختر میدهد ، دختر در حالی که ترسیده بود به فرشته خیره نگاه میکرد. فرشته که متوجه تعجب دختر شده بود گفت: :ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﻱ ﺑﺮﻑ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻤﻴﺰ کنندگی فوق العاده. پاکسان به سلامت خانواده می اندیشد.


کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی میمون را دید که کلاه را برداشته اند.

فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد وروانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش را تعریف کرد وتاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگلی گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد .میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت, میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش رابر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند.
یکی از میمون هااز درخت پایین امد و کلاه رااز سرش برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری.


غضنفر سر مرز یه عراقیه رو اسیر میگیره.
همینجور که داشته میبردتش، یه دفعه یه خمپاره میخوره بغلشون دست عراقیه کنده میشه.
عراقیه میگه: بگذار من این دستمو بندازم تو کشور خودم.
غضنفر دلش میسوزه، میگه باشه.
یکم دیگه میرن، دوباره یه خمپاره میخوره اون یکی دست عراقیه هم کنده میشه.
باز عراقیه میگه بگذار من این دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، غضنفر هم میگه باشه.
بعد یه ترکش دیگه میخوره پای عراقیه هم کنده میشه، ورش میداره میندازه اونور مرز.
یه دفعه غضنفر تفنگ رو میذاره روشقیقه یارو میگه: هوی! فکر نکن من خرم نمیفهمما، کم‌ کم داری فرار میکنی


مهندس و مدیر

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید : ببخشید آقا؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید

کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟

مرد روی زمین: بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی ۱٨’۲۴ درجه ۸۷ و عرض جغرافیایی ۴۱’۲۱درجه۳۷ هستید.

مرد بالن سوار: شما باید مهندس باشید…

مرد روی زمین: بله، از کجا فهمیدید؟ مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟

مرد روی زمین: شما باید مدیر باشید.

مرد بالن سوار: بله، از کجا فهمیدید؟

مرد روی زمین: چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقیق هم به دردتان نمیخورد


تعدادی مرد در رخت کن یک باشگاه گلف هستند… . موبایل یکی از آنها زنگ می زند.
مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیکر می گذارد و شروع به صحبت می کند.
همه ساکت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند!
مرد: بله بفرمایید…
زن: سلام عزیزم!… منم!… باشگاه هستی؟
مرد: سلام بله باشگاه هستم.
زن: من الان توی فروشگاهم یک کت چرمی خیلی شیک دیدم فقط هزار دلاره میشه بخرم؟
مرد: آره اگه خیلی خوشت اومده بخر.
زن: می دونی از کنار نمایشگاه ماشین هم که رد میشدم دیدم اون مرسدس بنزی که خیلی دوست داشتم رو واسه فروش آوردن خیلی دلم میخواد یکی از اون ها رو داشته باشم …
مرد: چنده؟
زن: شصت هزار دلار!
مرد: باشه اما با این قیمتی که داره باید مطمئن بشی که همه چیزش رو به راهه!
زن: آخ مرسی یه چیز دیگه هم مونده اون خونه ای که پارسال ازش خوشم میومد رو هم واسه فروش گذاشتن ۹۵۰۰۰۰ دلاره!
مرد: خوب برو بگو ۹۰۰۰۰۰ تا اگه میتونی بخرش!
زن: باشه بعدا می بینمت خیلی دوستت دارم.
مرد: خداحافظ عزیزم…
مرد گوشی را قطع میکند. مردهای دیگر با تعجب مات و مبهوت به او خیره میشوند!
مرد: ببخشید این گوشی مال کیه؟



شنبه 19 مرداد 1392برچسب:جوک, :: 22:19 ::  نويسنده : REZA ATASKAR

+۱۸
.
.
.
.
.
.
دمای اتاقمو گفتم همین!
برو!! برو از خدا بخواه تو این ماه عزیز تورو درستت کنه!

***
ﭼﻬﺎﺭﻧﻔﺮﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐسی ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ! ﻗﺮﺍﺭﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭ فرار کنن !
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﺷﻮﻥ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯﻣﯿﮑﻦ ﻭ با سرعت ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ.
ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ تند تند زدن ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ, ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ بکن ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره؟!?!!
بهش گفت بابا راننده منم، فقط بگین چی شده؟؟!!
***

ان چیست که زمستان خونه رو گرم میکنه و تابستان روی درخته؟
.
.
.
.
.
بخاریه!
ماله خودمه.. دلم می خواد بزارمش بالای درخت.

***
.ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻞ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ
.
.
.
.

ﺍﻣﺎ ﻧﻪ
ﺻﺒﺮ ﻛﻨﻴﺪ !
ﭘﺮﭼﻢ ﻛﻤﻚ ﺩﺍﻭﺭ ﺑﺎﻻﺳﺖ..
ﺑﻌﻠﻪ ﺍﻓﺴﺎﻳﺪﻩ!

***

امروز به داداشم میگم:
کلاغه برام خبر آورده؛تو سیگار میکشی!
داداشم میگه:
تو چی میزنی که میتونی با پرنده ها صحبت کنی؟

***

خلقت دخترا اصلا شوخیه جالبی نبود!

***

سعی کنید در مسائلی که به خودتون مربوطه دخالت نکنید
دیگران زحمتشو میکشن



شنبه 19 مرداد 1392برچسب:متن وشعر عاشقانه, :: 22:12 ::  نويسنده : REZA ATASKAR

گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم

------------------------------

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت



 

 

 

 

 مــن

بــی‌ تــــو

در غریب‌ترین شهر عالمـــم . . .


بــی ‌مــن

تـــو در کجــای جهـانـــی

کــه نـیـسـتـی ؟ ! . . .

 

 

 

 

"شب مهتابی"

 

در یک شب مهتابی با چشمانی پر از شبنم بر روی غبار جاده ها نوشتم"دوستت دارم"

 

"تو خواب بودی"

 

در خواب شیرین و حتی من آرزو کردم : ای کاش ...

 

چشمان زیبای تو را میدیدم و تو دیدگان بی قرار مشتاق مرا...

 

 

 

 

 

 

 

 

"پنجره خیال "

 

تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم

 

وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...

 

اما...

 

بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...

 

بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...

 

و مرا در قلبت پیدا کنی!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگی با همه تلخیاش یه درس خوب بهم داد اونم اینه که رفیق اونی نیست که باهاش خوشی ، رفیق اونیه که بدون اون داغونی !

 

عکس های عاشقانه و رمانتیک

 

حقیقت تلخ تر از آن بود که شب اش به سیگاری سرانجام یابد . . .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حکــــــــایـت مـ ــ ــ ـــن و تــــو
حکــــایـت ریــــــــل هـای ایـن قطـــــارست و فـاصلــ ــ ــه هـای آن
امـا مـی دانــ ـــ ـــم تـا ابـــــــــد تکـــه ای از قلــــــب تــ ـــ ــــو
بـا تمـــام فـاصلــ ــ ـ ــه هـایـی کـه بـرایـــم آوردی
در کنــــارم خـواهـــــد مـانــد،
همـان گــــونـه کـه تکـــه ای از قلــــــب عـــــــــــاشقـم

 

 

 

بــــــی فـاصلــ ــ ـ ـــه در کنــــــــــارت خـواهـــــــــــد مـانـد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت

بیچاره از این عشق سوختن آموخت

فرق منو پروانه در اینست

پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت

 

 

 

 

 

 

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند
دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

 

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان REZA JON و آدرس reza.ali.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 185
بازدید کل : 8248
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1


Alternative content